نه از خاکم ،نه از بادم نه در بندم، نه آزادم
نه آن لیلاترین مجنون نه شیرینم، نه فرهادم
نه از آتش، نه از سنگم نه از رومم ،نه از زنگم
فقط مثل تو غمگینم فقط مثل تو دلتنگم
چه غمگینم، چه تنهایم نه پنهانم، نه پیدایم
نه آرامی به شب دارم نه امیدی به فردایم
چه امیدی،چه فردایی چه پنهانی ،چه پیدایی
اگر خوشحال ،اگر غمگین چه فرقی داره تنهایی
تونیستی قصة دردم سیاهم، ساکتم،سردم
اسیر خاکم وخسته اگر سبزم، اگر زردم
اگر آبی تر از آبم اگر همزاد مهتابم
بدون توچه بی رنگم بدون تو چه بی تابم
بیا از من جدایم کن صدایم کن ،صدایم کن
دلم از دست من خونه بیا از من رهایم کن
یک احساس بارانی...! آن زمان که بارش بی وقفه درد سقف کوتاه دلت را خم کرد بی گمان خواهی گفت به کدامین گناه چشمانت بارانیست... |